معماری اسلامی از قرن هفت میلادی ظهور کرد . این سبک ، اشکال گرفته شده از معماری خاورمیانه و بیزانس را تلفیق کرد اما آنها را بهگونهای متحول میکرد که پاسخ گوی مذهب و نیازهای جامعه باشد . این نوع معماری در خاورمیانه ، آفریقای شمالی ، اسپانیا و هند به چشم میخورد . طاقهای هلالی ، از ویژگیهای معماری اسلامی است .
_قرون وسطی :
در اروپا و در دوران وسطی ، استادکارها دست به تشکیل اصناف کاری زدند تا حرفههای خود را سازماندهی کنند . قراردادهایی که در بین آنها منعقد شد ، به جاماندهاند بخصوص در مورد کلیساهای کهن .
معماری این دوران ، بیشتر بر روی معماری صومعه و کلیسا متمرکز شده است . تقریباً از سال ۹۰۰ میلادی به بعد ، کشیشها و صنعتگران ، نقش بسزایی را ایفا کردند که نتیجه آن ، خلق سبکهای پان اروپایی رومانسک و گوتیک بود .
_رنسانس و معماری :
در دوران رنسانس ، یعنی از سال ۱۴۰۰ به بعد، اروپا شاهد بهبود آموزههای کلاسیک و مکتب انسانگرایی رنسانس بود .
بناها به دست معمارهای متخصصی چون Brunelleschi، Alberti، Michelangelo و Palladio ساخته شدند
و سبکهای مجزا ظهور کردند . البته هنوز هیچ تمایزی بین هنرمند ، معمار ، مهندس و دیگر حرفهها وجود نداشت .
احیای سبک کلاسیک در معماری با شکوفایی علوم و مهندسی همراه شد که تأثیری عمیق بر روی تناسب و ساختار ساختمان ها گذاشت .
در این مرحله ، هنوز یک هنرمند میتوانست دست به طراحی یک پل بزند چون مشاغل مجزا نشده بودند و یک فرد میتوانست در چند زمینه معلومات عمومی داشته باشد .
_آغاز مدرن گرایی و صنعتی شدن :
با شکوفایی زمینههای علمی ، کشف مواد جدید و ظهور تکنولوژی ، معماری و مهندسی از هم جدا شدند
و معماری به سوی جنبههای انسانی و زیباییشناسی رفت . همچنین ، معماری اشرافی نیز پا به عرصه گذاشت ؛ البته این سبک بیشتر با مشتریهای ثروتمند سر و کار داشت که بیشتر روی نما و ظاهر ساختمان تمرکز میکرد و از نکات گرفته شده از طرحهای تاریخی استفاده میکرد که نماد خانههای زیبا بریتانیایی شد ؛ خانههایی که به سبک نئوگوتیک و بارون اسکاتلندی ساخته شدند . معماری رسمی نیز در قرن نوزدهم متولد شد ؛ این نوع معماری را در Ecole des Beaux-Arts فرانسه میبینیم که بیشتر بر روی خلق طرحهای زیبا تمرکز میکرد و به بافت و شایستگی ، بهای چندانی نمیداد .
در همین حال ، انقلاب صنعتی ، درهای تولید انبوه و مصرف را گشود .
زیبایی ، ملاک کیفیت محصول شد و محصولات دستساز از ماشینی ارزانتر شدند .
معماری بومی ، جنبه تزئینی یافت و سازندههای ساختمان ها ، طرحهای معماری رایج را با نکات کتابهای طراحی و مجلههای معماری ترکیب میکردند .
_مدرن گرایی :
با شروع قرن بیستم ، یک نیتی عمومی به گوش رسید ؛ مردم خواستار معماری احیا کننده و دکوراسیونهای دقیق و پیچیده شدند ؛ این خواستهها ، پیشگام معماری مدرن شدند . در بین اصولی که ایجاد شد ؛ میتوان به Deutscher Werkbund اشاره کرد که در سال ۱۹۰۷ شکل گرفت و در پی خلق لوازم ماشینی باکیفیتتر بود . شروع حرفه طراحی صنعتی نیز از این نقطه رقم خورد .
در سال ۱۹۱۹، مدرسه Bauhaus در شهر ویمار آلمان تأسیس شد که به تعریف مجدد مرزهای معماری گذشته پرداخت ؛ در حالی که به خلق یک ساختمان به عنوان ترکیبی از هنر ، مهارت و تکنولوژی میاندیشید . شروع معماری مدرن با جنبههای معنوی ، فلسفی و زیبایی همراه بود . بلافاصله بعد از جنگ جهانی اول ، معمارهای مدرن گرا برای یافتن سبکی جدید تلاش کردند ؛ سبکی که با جوامع پس از جنگ و شرایط اقتصادی سازگار باشد و به نیاز قشر متوسط و طبقه کارگری توجه کند . آنها اصول معماری اشرافی و سبکهای تاریخی را رد کردند . معماری مدرن میخواست شکلی خالص به ساختمانها ببخشد ، اصول تاریخی را حذف کند و ساختمان را با کاربردهای موردنظر بیارای د. ساختمانه ا، کارایی و عناصر ساختاریشان را به نمایش میگذاشتند ؛ تیرهای فولادی و سطوح بتنی را در معرض دید قرار میدادند؛ به جای اینکه آنها را پشت ظاهر دکوری بنا پنهان کنند .
معمارهایی چون Frank Lloyd Wright ، جهت بهبود معماری ارگانیک ، تلاش کردند ؛
بهگونهای که شکل بنا ، بر اساس محیط و هدف تعریف میشد . همچنین ، سعی کردند تا هماهنگی بین عادات انسانی و دنیای طبیعی را رواج دهند .
ساختمانهای Robie و Falling water ، یادگار این دوران هستند .
معمارهایی مانند Mies Van der Rohe ، Philip Johnson و Marcel Breuer تلاش کردند تا با اتکا به کیفیت ذاتی مصالح ساختمانسازی ، تکنیکهای ساختوساز مدرن ، گذار از اشکال تاریخی به ساده ، وسایل و متدهای جدید ناشی از انقلاب صنعتی نظیر اسکلتهای فی ، زیبایی را خلق کنند .
دستاوردهای انقلاب صنعتی ، منجر به تولد ابرسازه ها شد . از اواسط قرن ، مدرن گرایی به یک سبک جهانی تبدیل شد ؛ برجهای مرکز تجاری نیویورک جلوهگر این سبک هستند .
_پستمدرنیسم :
بیشتر معمارها ، با مدرن گرایی مخالفت کردند و آن را عاری از ارزشهای ظاهری سبکهای تاریخی قلمداد کردند .نسل اول مدرنگراها ، بعد از جنگ جهانی دوم ، از دنیا رفتند . نسل دوم معمارها متشکل از افرادی چون Paul Rudolph،Marcel Breuer و Eero Saarinen تلاش کردند تا جنبههای زیبایی مدرنیته را با بروتالیسم گسترش دهند ؛ نمای تندیسوار ساختمانها را با بتنهای صیقلی نشده میساختند؛
اما گروه بعدی، این روش را خیلی خشک، استانداردگرا و یکنواخت پنداشتند که به تجارب انسانی کسب شده
در طول تاریخ و گرفته شده از سرزمینها و فرهنگهای مختلف توجهی نمیکرد. از اواخر دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰،
پدیدهشناسی معماری ظهور کرد که مهمترین حرکت بر علیه مدرنیته بود. معمارهایی مانند چار موری از آمریکا،
Christian Norberg-Schulz از نروژ و Ernesto Nathan Rogers و Vittorio Gregotti از ایتالیا، از پیروان این راه بودند
که همگی سعی کردند سبکی جدید از معماری مدرن ارائه دهند؛ سبکی که از تجارب انسانی و طرح ساختمانهای
تاریخی بهره میبرد. سبک خلق شده به وسیله پستمدرنیسم، ترکیبی از تکنولوژیهای مدرن ساختمانسازی
و مصالح ارزان است که با جنبههای زیباییشناسی پیش مدرن و غیر مدرن قدیمی همراه شده است؛
از معماری کاملاً کلاسیک گرفته تا سبکهای منطقهای بومی یا معروف Robert Venturi،
از معماری پستمدرنیسم، به عنوان یک اتاقک آراسته یاد میکند.
معماری امروزی
از دهه ۱۹۸۰، سیستم ساختاری، خدمات، انرژی و تکنولوژیهای ساختوساز پیچیدهتر شدند.
رشته معماری به گرایش های مختلف تقسیم شد که برای هر نوع پروژهای، تخصصی را در بر دارد و بین معمار طراح و معمار پروژه،
تمایز قائل می شود. پروسههای مقدماتی برای طراحی هر ساختمان بزرگ، به تدریج پیچیدهتر شدند؛
این مراحل شامل مطالعه اولیه مواد از نظر دوام، استقامت، کیفیت، قیمت و تطابق با قوانین محلی است.
معماری مدرنیسم و پستمدرنیسم مورد انتقاد بعضی از معمارهای حرفهای قرار گرفتند؛ آنها معتقدند که یک معماری موفق ، امری شخصی ، فلسفی یا از نظر زیبایی مطابق با سلیقه فردی نیست ؛ معماری باید نیازهای روزمره مردم را در نظر بگیرد و با استفاده از فناوری ، محیطهایی مناسب برای زندگی خلق کند
و پروسه طراحی باید از طریق مطالعه علوم رفتاری ، زیستمحیطی و اجتماعی ، آگاهانه صورت بگیرد .
پایداری زیستمحیطی ، به یک خط فکری تبدیل شد و تأثیری ژرف بر روی حرفه معماری گذاشت .
بیشتر توسعهدهندگان ، یعنی حامیان مالی پروژهها نیز به این سو کشیده شدند .
دنیای معماری به استفاده از انرژی خورشیدی ، بامهای سبز ، مصالح زیست فروپاش و الگوی مصرف انرژی ساختمان توجه نشان داد . پای این پیشرفت بزرگ به دانشکدههای معماری نیز باز شد تا بیش از پیش روی محیط زیست تمرکز کنند . Frank Lloyd Wright و Buckminster Fuller در دهه ۱۹۶۰ و در دهه ۱۹۷۰ معمارانی چون Ian McHarg و Sim Van der Ryn در آمریکا و Brenda و Robert Vale در انگلیس و نیوزیلند ، پرچمداران این راه بودند . سرعت رشد تعداد ساختمانهای سبز متکی بر طرحهای پایدار بینظیر بود . انجمن ساختمانهای سبز آمریکا (LEED) ، با توجه به استانداردهای مختلف ، این طرح ها را رتبه بندی می کند . بهطور همزمان ، جنبشهای اخیر New Urbanism و New Classical Architecture ، منجر به رواج شیوه ساختوساز پایدار شد . این شیوه موجب ارتقا و بهبود رشد هوشمندانه ، سنت معماری و طراحی کلاسیک شده است که با مدرنیسم و معماری یکنواخت کلی مخالفت میکند و حامی گسترش مناطق مسی دورافتاده و حاشیه شهر میباشد .
درباره این سایت